نقد فیلم “سووشون”
منتقد: محمد خالوندی
فیلم “سووشون” نمونه ی بارز فرمی نابلدی و تکنیک زدگی است.
کارگردان «سووشون» از مواجهه جدی با رمان سووشون هراس/ اضطراب داشته و به جای غور در هسته ی تراژیک رمان، پشت تکنیکهای نمایشی و شتابزده پنهان شده است. این فیلم نه تنها نمونه ی بارز «فرم نابلدی» است، بلکه به بهانه ی بازنمایی التهاب تاریخی، به نوعی شلختگی تصویری دام زده که بیشتر به یک آزمایش ناکام هنری شبیه است تا اثری منسجم! حرکت دوربین—که باید پایهگذار سبک و بیان گرافیکی فیلم باشد—در این اثر چنان شتابزده و غیرحرفهای اجرا شده که گویا فیلمبردار درکی از زبان سینما ندارد؛ پنهای طولانی و سریع و تیلتهای بیهدف که هیچ حس زیباییشناختی در آنها نیست. این حرکات لرزان و بیقاعده، نه تنها حس اضطراب یا التهاب تاریخی را منتقل نمیکند، بلکه مخاطب را دچار نوعی “حالت تهوع” میکند که هیچ نسبتی با عمق تراژیک رمان سیمین دانشور ندارد.
در این فیلم، دکوپاژ قربانی حرکات پریشان دوربین شده است. این حرکتِ به ظاهر «آزاد» و «امپرسیونیستی» دوربین، در عمل به عاملی برای تخریب کامل میزانسن و ریتم دراماتیک تبدیل شده. صحنههایی که باید وزن دراماتیک داشته باشند—مثل مواجهههای شخصیتی یا گفتوگوهای سرنوشتساز—با همان لرزشهای بیحساب و زومهای ناگهانی از بین رفتهاند. انگار کارگردان به جای هدایت دقیق بازیگران و طراحی صحنه، امیدوار بوده که «بیقاعدگی» به عنوان تکنیک، جبران ضعفهای مبنایی کار کند. نتیجه، اما میزانسنی آشفته است که در آن بازیگران در فضا گم شدهاند و فضاسازی به کلی قربانی حرکات تصادفی دوربین شده است.
به نظر میرسد کارگردان تلاش کرده با تقلید سطحی از تکنیکهای فیلمسازان موج نوی فرانسه یا سینمای مستند—مثل لرزشهای عمدی دوربین در آثار ژان-لوک گدار در «از نفس افتاده» یا صراحت تصویری در آثار کریستین مازوئی—فضایی «رئالیستی» خلق کند، اما در نهایت تنها یک کپی ضعیف و ناشیانه ارائه داده است. حرکت دوربین روی دست—اگر با نیت، نظارت دقیق و فلسفه ی زیباییشناختی پشت آن همراه نباشد—نه تنها به بیننده کمک نمیکند، بلکه او را مدام از فضای فیلم بیرون میراند. اینجا دقیقاً همین اتفاق افتاده: به جای غرق شدن در فضای پرتنش دهه ی ۲۰ شیراز، بیننده مدام به این فکر میکند که چه زمانی این دوربین از حرکت میایستد! این همان جای است که فرم دیگر در خدمت معنا نیست، بلکه علیه آن میشورد.
این «شبه فرم» مضطرب، حتی پشتوانه ی تئوریک هم ندارد. اگر کارگردان قصد داشته با شکستن قواعد کلاسیک، روایت را به سمت نوعی سینمای شاعرانه یا سینمای سیاسی متعهد ببرد، باید این کار را با آگاهی و طراحی از پیش تعیینشده انجام میداد، نه با حرکات تصادفی و بیمایه ی دوربین. متأسفانه، «سووشون» در دام تقلیدی سطحی افتاده که نه تنها به اثر لطمه زده، بلکه آن را به اثری خودشیفته و غیرقابل ارتباط تبدیل کرده است.
«سووشون» میخواهد اثری تاریخی-سیاسی با روایتی زنانه باشد، اما به دلیل ضعف مفرط در کارگردانی و طراحی بصری، به نمونهای از تلوتلو خوردن بصری تبدیل شده که بیشتر از آنکه به مخاطب احساس همدلی یا درک تاریخ بدهد، او را دچار سردرد میکند! این فیلم نه تنها به اعتبار رمان دانشور کمکی نکرده، بلکه نشان داده که چگونه میتوان با تکنیکهای نادرست، یک اثر قدرتمند ادبی را به تصویری آشفته و مبتذل تبدیل کرد. «سووشون» فیلمی شتابزده است که به بهانه ی «فرم بلدی»، به بیفرمی مطلق رسیده و به جای احترام به مخاطب، او را قربانی حرکات دوربین—و شاید خودخواهی کارگردان—کرده است. این فیلم پیش از هر چیز هنوز ادبیات است تا سینما و اقتباس مستقیم تنها بهانهای است که کارگردان پشت رمان سنگر بگیرد، غافل از آنکه سینما مدیومی است که دست نابلدها را خیلی زود رو میکند.
این اغتشاش و التهاب در فرم، حاصل مواجهه ی کارگردانی است که در برابر رمانی که چندسر و گردن بالاتر از خودش است، دستبسته و عاجز مانده و جز پناه بردن به تکنیکهای تصنعی و توخالی، چارهای نداشته است.