| استراتژی تهدید
| یادداشتی بر فیلم Fail safe
| نویسنده: آریاباقـری

هشتمین فیلم سیدنی لومت؛ فیلمی است اقتباسی، انتقادی و چالش‌برانگیز. فیلمی‌است استراتژیک و جنگی – اما این‌بار به جنگ در پشت خط نبرد می‌پردازد‌. جنگ، جنگ افکار است و میدان مبارزه اتاق فکر می‌شود. آنجا که جای توپ و تفنگ نیست؛ جای تحلیل است و تهدید. گلوله‌ها آنجا ثمر ندارند و این کلام است که می‌تواند مؤثرتر از هزار گلوله نقش ایفا کند. فیلم، فیلمی فرمایشی، فرسایشی و ایدئولوژیک است. جایی که سران نظامی به جان یکدیگر می‌افتند و کارشناسان، افسران و ژنرال‌ها برای سرنوشت یک کشور، تصمیم می‌گیرند. پس وقتی یک حکم اشتباه، آدمی را با تمام خواست‌ها و آرزوهایش بر ورطه نابودی می‌افکند، لاجرم جمع فدای شخص می‌شود. وضعیت رفع خطر، آتش جنگ را برای بقا لهیب می‌بخشد و باعث می‌شود فیلم سیدنی لومت جزو تحلیلی‌ترین، پرتنش‌ترین و نظامی‌ترین آثار تاریخ سینما محسوب شود و از ناب‌ترین آثار استراتژیک سینما قلمداد شود. آنجا که انسان مهره‌ای می‌شود در ازای اجرای یک حکم سیاسی غلط تا آنچه می‌ماند خوش‌نیتی سیاسیون باشد تا بقای انسان و انسانیت. فیلم جدال نظامیون و سیاسیون است. یورش اجتناب‌ناپذیر مرگ است در بحبوحه جنگی فرسایشی. چنان است که ابدا آلوده به صحنه‌های جنگی یا خون و خونریزی نمی‌شود. خانمان‌سوزیِ سوژه در کلام به جان می‌نشیند و تقلا برای بقا در تصویر قاب گرفته می‌شود. تعلیق بطیء فیلم به‌درستی برهم‌زننده آرامِ آرامش است. بیانگر نوعی آشوب دیرهنگام، آن‌ هنگام که تمام تصمیمات و برنامه‌ریزی‌ها بهم می‌ریزد و انسانیت تحت انقیاد بمب و قدرت تسلیحات قرار می‌گیرد. در جهان استراتژیکی که انسان مجبور است و شرارت تسلیحات جولان می‌دهد، اخلاقیات نیز رنگ تسلیحات را می‌گیرد. هرچند فیلم از لحاظ منطق روایی، چه در روساختِ پیرنگ و چه در ژرفساخت‌اش، نقص‌ها و عیب‌هایی ریز و درشت دارد و به نسبت منطق سیاسی و اجتماعی درام خود، بعید و دور از دسترس به نظر می‌رسد ولی بعنوان یک اثر سینمایی، اثر مخمصه‌سازیِ نظامی را بواسطه یک دستور غلط سیاسی به‌خوبی نمایش می‌دهد. رفع خطر، یک وضعیت است و این وضعیت، روایت سازش‌ناپذیر دو جناح نظامی است (آمریکا و اتحاد جماهیر شوروی) که کشمکش‌هایشان گریبان شهروندان بی‌گناه و بی‌تقصیر را می‌گیرد. از این نظر، وضعیت رفع خطر، فیلمی میهن‌پرستانه است با نقض بقای مفهوم میهن. روایت، به ماقبل کنش‌ها باز می‌گردد: به انگیزه‌ها. و از این حیث فیلم – با تبعیت از رمان – بظاهر درگیر امر اخلاقی می‌شود اما به باطن خیر. شعاری‌شدنش را به امر اخلاقی‌اش ترجیح می‌دهد. اثر با لحظاتی نفس‌گیر از نبرد ژنرال‌های جنگی، یک چالش اخلاقی بوجود می‌آورد اما سپس بی‌اخلاقی را انتخاب می‌کند. سیدنی لومت، نابودیِ برابر را انتخاب می‌کند و این انتخاب، « مینی‌مکس » است. انتخابِ بهترینِ بدترین از لحاظ استراتژیک. تا در عوضِ نابودی دنیا، نابودی یک شهر از خود (نیویورک) را در ازای نابودی یک شهر از روسیه(مسکو) فراهم آورد. هرچند این انتخاب در عملکرد رییس جمهورِ فیلم، مینی‌مکس محسوب می‌شود اما از لحاظ سینمایی نوعی خودزنی است. خودزنیِ رئیس جمهور بنوعی تعمد و تحمیل لومت است که به نام امر اخلاقی، بی‌اخلاقی را توجیه می‌کند تا صرفا خوش‌نیتی رییس جمهور را ثابت کند. از این نظر شخصیت‌پردازی فیلم از اساس مشکل دارد و فرامتنی، مسأله‌محور و سفارشی جلوه می‌کند. تصمیم نهایی رییس جمهور، ابلهانه و عذر بدتر از گناهیست که مثلا قرار است نقد میلیتاریسم آمریکا باشد، درحالیکه از لحاظ منطق دراماتیک، خودزنی آشکاریست که صحه بر سیاست‌های ناصحیح جنگی و غاصبانه آمریکا در زمانه خود می‌گذارد. صددرصد که چنین است و این نگاه لومت است که نگاه نقادانه به وضعیت جنگی و سیاسی آمریکا دارد، اما این نگاه بصورت خودبسنده و خودکفا درون متن ساخته نمی‌شود. در نتيجه تصمیمات و احوالات شخص رئیس جمهور بدرستی ملموس و محسوس نمی‌شود. موضع فیلم، موضع قدرت است و از موضع قدرت، اخلاقیاتش را تعیین می‌کند. اخلاقیاتش نیز از موضع بُرد است هرچند که در پایان باخت را بصورت غیرعقلی و مزورانه‌ای انتخاب می‌کند و در تلاش است تا آمریکایی جلوه کند، اما نمی‌داند که تفکر سیاسی-نظامی آمریکایی با زیست و فرهنگ مدنیِ مردم آمریکا متفاوت است. فیلم در آغاز تلاش‌ می‌کند که دوگانگی موجود بین فرهنگ نظامی با فرهنگ مدنی را نمایش دهد اما ناموفق است. در رفع خطر؛ متن از کارگردانی جلوتر است و همین پیشروی قرار است تا از سمت انسان، سیستم نقد شود اما در نهایت با چشم سیستم، علیه انسان جبهه می‌گیرد. به همین خاطر دوربینش در پایان هم‌چشم بمب اتم شده و روی انسان فرود می‌آید. درحالیکه تلاش دارد در تمام فیلم در مذمت این آدمکشی جمعی گام بردارد. در رمان، این سویه‌گیریِ انتقادی از فرد به جمع شدنی است. زیرا شخصیت‌ها، بخصوص پروفسور گروتشله – که یک تندروی ضدروس است – می‌توانند با توصیفات نویسنده افکار خود را بیان کنند، اما در فیلمنامه این امکان بیانی دریغ می‌شود. در نتیجه خطیر بودن سوژه بمب اتم به اتاق جنگ تقلیل پیدا می‌کند و هرگز سهمگین بودنش آنچنان که باید و شاید عینیت نمی‌یابند. برای همین بمب اتم بجای آنکه سوژه شود سببی می‌شود برای بیان مسائل اخلاقی در فرایندی غیراخلاقی – حتی اگر دیدنی، دراماتیک و جذاب پردازش شوند.