بهقلم مریم شوندی
«پرومته آتش را از خدایان دزدید و به انسانها داد، به همین دلیل به یک سنگ زنجیر و تا ابد شکنجه شد»
این جمله که از متون روایت اسطورههای یونان است در ابتدای فیلم اپنهایمر اولین و مهمترین ضربه را میزند. تلفیق تصویر و آتش و کپشن، روی صورت قهرمان فیلم تا حد زیادی رویکرد فیلمساز را در قبال این زندگینامه هویدا میکند. قرار است شاهد یک تراژدی از سرنوشت شخصیتی باشیم که خیرخواه بوده، اما با او به ناحق رفتار شد؟
اصطلاح «پرومته آمریکایی» شاید ظریفترین و زیرکانهترین لقبی بود که میتوانستند به پدر بمب اتم اطلاق کنند. نولان با استفاده از این ترکیب و محور قرار دادن آن تا انتهای فیلم دوگانههای خود را میسازد و کشمکشهای روایی را بر آن استوار میکند. دوگانههای خدمت-عقوبت، علم-سیاست، گذشته-آینده و از همه مهمتر دوگانه ساخت-استفاده از بمب، همه با ظرفیت روایی داستان پرومته بیان میشوند و در ادامه دوگانه غرب- شرق نیز از قبل آن زاییده و تفسیر میشود. همه این دوگانهها در طول داستان قوت میگیرند و شخصیتهای لازم را برای خود تعریف میکنند. اما نکته مهمتر آنکه همه سویههای روایت در خدمت یک ابرروایت قرار میگیرند و آن مسئولیتزدایی از جنایت تاریخی است. نولان دوربین خود را ملازم شخصیت رابرت اپنهایمر میکند و از دریچه نگاه او به ماجرا مینگرد. از این نقطهنظر تمام مسائلی که در چارچوب علم برای دستیابی آمریکا به فناوری بمب اتم شناسانده میشود توجیه است. چراکه اپنهایمر به عنوان یک دانشمند هستهای وظیفه خود را برای ساخت این سلاح انجام داده است و بنابر روایت فیلم، مسئولیتی در قبال آتشافروزی سیاستمداران نداشته. این مسئولیتزدایی در نیمه دوم فیلم بیشتر قوت میگیرد. پس از انجام موفق آزمایش بمب ترینیتی، شرایط رفته رفته برای رابرت سختتر میشود. او تا روز بمباران هیروشیما از تصمیمات سیاسی مقامات آمریکایی بیخبر میماند و پس از شنیدن خبر بمباران هم ناراحت و نگران میشود. در صحنهای که اپنهایمر برای جمعی از مردم سخنرانی میکند، در فضایی فراواقعی تصویر مردم خود را در وضعیت بعد از انفجار هستهای تصور میکند. گویی که افتخارهای پس از آزمایش موفق بمب، متزلزل شده و جای خود را به احساس لغزش در زمین ناآرامی میدهند که دیگر بعد از جنایت هیروشیما هیچگاه به سکون نخواهد رسید. این تصاویر در عین اینکه به ظاهر زیبا به نظر میرسند، اما در فرم، غیرواقعی و جعلی است و تنها دستمایهای با رنگ و لعاب ضد جنگ است برای آنکه دامن قهرمان فیلم را از خون بیگناهان مبرا کند. این تلاش فیلمساز جایی به اوج میرسد که تمام مسئولیت را یکجا متوجه سیاستمداران وقت آمریکا میکند و توپ جنایت را محکم در زمین قدرت و سیاست میاندازد. اینجاست که دوگانه علم و سیاست همزمان با دوگانه ساخت بمب و به کارگیری آن شکل میگیرد.
نولان با استفاده از رنگ سیاهوسفید در صحنههای روایی داستان از نظرگاه استراوس، رییس کمیسیون انرژی اتمی آمریکا، پشت صحنه سیاست را کثیف و غیرانسانی نمایش میدهد و با امتداد این روایت سعی میکند بیگناهی شخصیت اصلی خود را ضریب دهد. در جای دیگر از فیلم نیز اپنهایمر با همکار خود درباره ساخت بمب هیدروژنی به اختلاف میخورند، چالشی که سعی دارد چهره صلحطلب اپنهایمر را بیشتر به نمایش بگذارد و هیچگاه به این سوال پاسخ نمیدهد که بر چه مبنایی بمب اتم توجیه میشود و بمب هیدروژنی نه.
همه این خطوط روایی تلاش میکنند اپنهایمر را تیم صلح طلبان جای دهد. آنهایی که میان ساخت سلاح و استفاده از آن فاصلهگذاری میکردند و خواهان قدرت یافتن آمریکا با ابزارهای بازدارنده علمی بودند، اما این صلحخواهی در نهایت تصویر اپنهایمر را از یک دانشمند عملگرا و نابغه به یک ابژه دستاویز سیاست تقلیل میدهد. صحنه انتهایی فیلم کنار دریاچه و در گفتگو با انیشتین بر این موقعیت دلالت دارد که هر دو دانشمند منزوی و پوچ شدهاند. این پایانبندی گرچه بر عاقبت پرومته داستان انطباق دارد، اما پایانی ضعیف برای قهرمان داستان است. پایانی که به بهای نشان دادن قهرمان در الگوی قربانی منفعل، از مخاطب طلب شفقت میکند.