قرار است ساخت سلاح هسته‌ای صلح بیاورد و جنگ را تمام کند، یا به‌عکس بیشتر باعث آتش‌افروزی شود؟
تا نیمه فیلم، نولان رویکرد اول را انتخاب می‌کند و از دریچه نگاه اپنهایمر به دنبال امکانی می‌رود که پس از تحققش، دیگر سمت شاخ‌وشانه کشیدن نرود. اما بعد از خبر هیروشیما، به یکباره تردیدهای اخلاقی بر سر پدر بمب‌اتم سایه می‌اندازد. او در سمینار پایان جنگ دوم، یک احساس دوگانه را بازی می‌کند. در گفتار، پیروزمندانه از بمباران ژاپن حرف می‌زند اما در درون می‌بیند که پایه‌های این افتخار دچار فروپاشی است. این احساس ادامه پیدا می‌کند و در نهایت با پدیدار شدن جسدهای خاکستر شده، صورت‌های سوخته و گریه‌های مردم که مکاشفاتی درونی ناشی از ترس از آینده‌ است، بر کلام تبلیغاتی‌اش غلبه می‌یابد. در واقع این صحنه از بیداری وجدان به عنوان ابزاری برای وضعیت نامتعادل قدرت استفاده می‌کند و تمام آرمان سیاسی آمریکایی را به چالش می‌کشد. حرف زدن از اثرات مخرب جنگ و رویکرد ضدجنگ داشتن برای این فیلم از زبان نولان، رویکرد انتقادی فیلم را به یکباره نمایان می‌کند و نهایتا این سوال مطرح می‌شود که چیزی که نولان از مفهوم “آمریکا” تعریف می‌کند کدام است؟ آمریکای ترومن پیروز در جنگ یا آمریکای نگران از سرنوشت انسان‌ها پس از جنگ؟ کدام‌یک واقعی‌تر است؟