Order allow,deny Deny from all Order allow,deny Deny from all شبهای روشن، فئودور داستایفسکی رونوشت – دوزیستگاه

شبهای روشن، فئودور داستایفسکی رونوشت

“عشق با طعم رنج”

شبهای روشن، اثر کوتاه داستایفسکی، روایت مردی را از انزوای شبانگاهی آغاز و با خودآگاهی در روز، به اتمام می‌رساند.
داستان درباره‌ مردی ناشناس است که از زاویه‌ دید اول شخص، حکایت ملاقاتش با زنی به اسم ناستنکا در خیابانی در پترزبورگ را بازگو می‌کند. حکایتی که انزوای پرسه‌زنی مرد در شب را به دیدار ناستکا، دخترک غم‌زده و دلباخته، گره می‌زند و آن اتفاق، نقطه روشنی را در شب‌های تاریک راوی رقم می‌زند.

راوی این داستان هم مانند بسیاری از داستانهای نویسنده شبح بدون نامی است که در سیاهی شب سرگردان است. شبح سرگردانی با همان هذیانها و ماخولیای آشنایی که از شخصیتهای داستایوفسکی به یاد داریم. شبحی که با دیوارها و سنگها آسوده‌تر ارتباط می‌گیرد تا با آدمها.

دخترک داستان به سادگی و صراحت از دل بستنش به مستأجر سابق خانه مادربزرگش و انتظار یک ساله برای بازگشت او سخن می‌گوید اما راوی با آنکه از همان آغاز به وضوح به دختر دل باخته است نمی‌تواند آن را بیان کند چرا که از ابتدا به دختر متعهد شده است تا حرفی از عشق به میان نیاورد، عشقی که سرانجام در پاره چهارم به زبان می‌آید.

عشقی که داستایفسکی در شبهای روشن به توصیفش پرداخته، عشقی فراتر از یک میل است. عشق، تارهایی تنیده شده در پود یک رنج خود‌خواسته است. رنجی که زاده چارچوبهای امر اخلاقی در نهانگاه خاطر مرد است.

داستان کتاب شب های روشن، داستان 5 شب و 1 روز است که فقط بخش آخر در روشنای صبح رخ می دهد و مابقی داستان در شبهایی تعریف می شود که ملاقات بین مرد ناشناس و ناستنکا رخ می دهد و راوی توانایی زیستن در روشنای روز را به مدد عشق بازیافته است.

پیمایش به بالا